فوت شوهر و ازدواج مجدد
چگونه جریان را با بچه هایم در میان بگذارم؟
در مسایل تربیتی هیچگاه نمیتوان نسخه ی ثابت و واحدی نوشت پاسخ دقیق سؤال شما، نیازمند داشتن اطلاعات و پاسخ صحیح از چند سؤال ذیل است:
1-فرزند شما-از شوهر اول-دختر است یا پسر؟
2-هنگام ازدواج دوم، بچه ی شما چند سال داشت و الان چند سال دارد؟
3-از حرفها و برخوردهای اطرافیان آیا فرزندتان اطلاعاتی در این زمینه کسب کرده و بویی از موضوع برده است؟
4-نوع برخورد شما زن و شوهر با یکدیگر چگونه است؟
5-نوع برخورد شوهر شما،یعنی ناپدری فرزندتان با وی چگونه است؟آیا با عطوفت و محبت پدرانه همراه است؟
6-اگر فرزندتان مدرسه میرود،آیا از اولیای مدرسه یا دانشآموزان کسی از این موضوع اطلاع دارد؟
این ها سؤالات اساسی است که بدون آگاهی از آن نمی توان،پاسخ دقیقی داد.
تذکر سه نکته را به عنوان راهنمایی لازم میبینم:
نکته ی اول: اینکه تصمیم به ازدواج گرفته اید امری صحیح و عقلانی است، متاسفانه یک تفکر غلط در جامعه ما وجود دارد که زن بعد از مرگ شوهرش حق هیچ کاری را (ازجمله ازدواج مجددرا)ندارد بلکه یگانه وظیفه او نگهداری از فرزندان شوهرش است غافل از اینکه این زن هم دارای نیاز های روحی و روانی و جسمی است.البته همانطور که عرض کردم هیچگاه نمیتوان نسخه ی ثابت و واحدی نوشت و این موضوع در مورد افراد مختلف فرق می کند.
نکته ی دوم : انتخاب شوهر مناسب است، که نیاز ها و روحیات شما و فرزندانتان را درک کند
نکته سوم:واقعیت را در زمان مناسب باید گفت.همیشه نمیشود و امکان ندارد این مطلب را پوشیده و مخفی نگه داشت، بلکه برای شکه شدن بچه و در نتیجه از دست ندادن اعتمادش نسبت به شما باید با توجه به رعایت شرایط سنی، میزان هوش ودقت، حساسیت و ظرافت روحی وی، زمینه مناسب ذهنی را برای بازگوکردن واقعیت امر برای وی فراهم ساخت.
البته موضوع در حد یک خبر عادی و معمولی و به تدریج، و پس از رفتن به مدرسه باید بیان شود.
نکته ی چهارم : انتخاب شوهر مناسب است، که نیاز ها و روحیات شما و فرزندتان را درک کند. نحوه ی برخورد ناپدری باید عادی و معمولی همراه با عطوفت و محبت باشد.اگر برخورد ناپدری با وی همراه با عطوفت و محبت کاملاً پدرانه و عادی نباشد، بچه به تدریج ممکن است به علت پیدایش نوعی احساس حقارت یا عقده ی روانی به سوی انحراف و بزهکاری سوق پیدا کند. تحقیق نشان میدهد که درصد بزهکاری در دانش آموزانی که پدز خود را از دست داده یا والدین آنان طلاق گرفته اند، بیش از سایرین بوده است.
"مطالعه ها نشان میدهد که 2/41% پسران بزهکار با ناپدری زندگی میکردند و 6/15% آنان به علت زندگی با نامادری منحرف شدند".
نکته سوم: تربیت صحیح فرزندتان به چگونگی برخورد شما با شوهرتان بستگی دارد.
روابط نادرست والدین با فرزند یا باهم، ریشه و اساس تمام انحرافات و بزهکاری نوجوانان یا جوانان نیست، اما یکی از علت ها و فاکتورهای اساسی و مهم آن است. عبارت زیر را با حوصله مطالعه کنید و در آن دقیق شوید:
" ممکن است که نوجوان یک الگو و مدل صحیحی را برای تطبیق رفتار خود و همانندی در خانواده نیافته باشد. اگر پدر در خانه نباشد یا بود و نبود او یکسان باشد، کودک تصویر درستی از نقش خود به عنوان یک مرد نخواهد داشت.
اگر مادر پدر را به باد فحش بگیرد و مرتباً اشتباهات پدر را گوشزد نماید، در کودک تصویر غلطی از مردانگی ترسیم میشود . و به عکس اگر پدر، مادرش را تحقیر کند، او را به فحش و ناسزا بگیرد و مرتباً اشتباهات او را گوشزد نماید فرزند تصویر درستی از زندگی، یا همسر و مادر شدن نخواهد داشت.فرزندانی که الگوی پدری مناسب نداشته اند، سعی خواهند کرد به هر صورت مردانگی خود را بروز دهند. برای بروز خصوصیات مردانگی، گاهی دست به هر کاری میزنند و سرانجام به بزهکاری و تخلف کشانده میشوند".